English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2736 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reference time U زمان مرجع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
with reference to U عطف به
who are your reference? U چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
reference U مدارک
reference U سوابق
reference U توصیه
reference U معرف
reference U ارجاع امر به داوری
reference U استفتاء کردن
reference U مراجعه و رجوع کردن
with reference to U با اشاره به
reference U توصیه
in reference to U با اشاره به
reference U ارجاع
reference U مرجع
reference U مراجعه رجوع
reference U کتاب بس خوان بازگشت
reference U عطف
reference U کتاب مخصوص مراجعات علمی وادبی و غیره
reference U منبع
reference U ماخذ
reference U اشاره
reference U بازگشت مرجع
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
reference U دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
self reference U خود ارجاع
reference U معرفی
reference U سفارش
reference U دستیابی به محلی در حافظه
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference U مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
reference U راده
reference U فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reference U نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
reference U آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
reference U لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
reference U لیست موضوعات مرتب شده
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U اندیسی که ارجاعی به متن است
backward reference U ارجاع به عقب
reference [testimonial] U مدرک
reference [testimonial] U گواهی
frames of reference U چهارچوب داوری
cross-reference U مراجعه متقابل
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-reference U سیستم مختصات
cross-reference U شبکه چهارخانه
cross-reference U ارجاع متقابل
frame of reference U چهارچوب داوری
reference sheet U برگ راهنما
book of reference U کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
sortie reference U شماره پرواز
reference language U زبان مرجع
reference junction U اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود
reference group U گروه مرجع
reference electrode U الکترود مرجع
reference electrode U الکترود مبنا
reference edge U لبه مرجع
reference datum U سطح افق بار یاوزن هواپیما
reference datum U سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
reference cell U پیل مرجع
reference librery U کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
reference line U خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
reference number U اعداد مبنای نشانه روی
reference station U ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
reference signal U سیگنال مرجع
reference sheet U برگ تعیین محل یکان برگ معرف
reference position U محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
reference point U نقطه مبنا
reference pilot U نمونه مرجع
reference piece U توپ مبنا
reference phase U فاز مبنا
reference cell U پیل مبنا
reference axes U محورهای مرجع
point of reference U آنچهبهشماکمککندموقعیتیرابهتردرککنید
reference book U کتابمرجع
external reference U ارجاع خارجی
external reference U مرجع خارجی
reference frame U دستگاه مقایسهای
explicit reference U خص مثل فیلد یا دگمهای با نام یکتا
delusion of reference U هذیان بخود بستن
circular reference U ارجاع چرخشی
cell reference U ارجاع سل
forward reference U ارجاع به جلو
geographic reference U سیستم مختصات جغرافیایی سیستم شبکه بندی جغرافیایی
global reference U ارجاع سراسری
reference address U نشانی مرجع
punctuation for reference U زیر واژه
print reference U شماره سری عکس هوایی
print reference U شماره عکس هوایی
sortie reference U تعدادهواپیماهای شرکت کننده درپرواز
map reference U فهرست شناسایی نقشه
implicit reference U مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است
with reference to letter no U با اشاره بنامه شماره ....عطف بنامه .......نسبت بنامه ......
ideas if reference U افکار عطفی
call by reference U فراخوانی با ارجاع
cross reference U ارجاع متقابل
letter of reference U معرفی نامه
letter of reference U توصیه نامه
cross reference U شبکه چهارخانه
cross reference U سیستم مختصات
cross reference U مراجعه متقابل
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference generator U متغیر ها و اعداد ثابت با محل آنها در برنامه ایجاد میکند
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
color carrier reference U فاز مبنای حامل رنگ
reference count technique U تکنیک شمارش ارجاعات
absolute cell reference U رجوع مطلق سل
lay reference number U شماره ترتیب کاشتن مین شماره مشخصات مین کاشته شده
cross reference table U جدول ارجاع متقابل
relative cell reference U ارجاع سل رابطهای
cross reference generator U بخشی از اسمبلر یا کامپایلر یا مفسر که لیستی از برچسبهای برنامه
open system interconnection reference U مدل ارجاع ارتباط سیستم باز
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
from time to time <idiom> U گاهگاهی
down time U مدت از کار افتادگی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
down time U زمان تلفن شده
down time U وقفه
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
for the time being <idiom> U برای مدتی
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
At the same time . U درعین حال
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Our time is up . U وقت تمام است
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
at another time U در زمان دیگری
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
There is yet time. U هنوز وقت هست.
time U TIفرمان E
take your time U عجله نکن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time will tell U در آینده معلوم می شود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
time in U ادامه بازی پس از توقف
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
on time <idiom> U سرساعت
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
time is up U وقت گذشت
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
to know the time of d U اگاه بودن
in no time U خیلی زود
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
i time U time Instruction
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
to know the time of d U هوشیاربودن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
many a time U چندین بار
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
many a time U بارها
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
all-time U بالا یا پایینترین حد
one-time U پیشین
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
time U ثیر قرار میدهد
for the time being U عجالت
Recent search history Forum search
1Potential
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1 Keynote address
1time is prceious it has great
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
2برنامه استخر
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com